Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرآنلاین»
2024-04-26@03:20:55 GMT

محاسبات راهبردی آمریکا درباره صلح در اوکراین

تاریخ انتشار: ۶ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۳۹۵۶۳۰

محاسبات راهبردی آمریکا درباره صلح در اوکراین

تاکنون کشورهای مختلفی چون چین، ترکیه، ایران و برزیل پیشنهادهایی برای آغاز مذاکره و پایان جنگ ارائه کردهاند. تقریبا روسیه به پیشنهادهای صلح در اوکراین و مذاکره پاسخ مثبت می‌دهد و طرح صلح را قابل بررسی می‌داند، اما تاکنون ایالات متحده خیلی سریع این پیشنهادها را رد میکند. پیشنهاد 12 بندی چین، نمونه جدید است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هرچند این طرح بیشتر یک راه حل سیاسی است و فرمول مشخصی برای آغاز مذاکرات ارائه نمیکند، اما بر ضرورت پایان جنگ و آغاز مذاکرات تاکید دارد.
درباره واکنش آمریکا به طرح صلح چین می توان دو پرسش مطرح کرد: آیا آمریکا مخالف صلح در اوکراین است؟ یا آمریکا مخالف میانجیگری چین است؟ مقامات واشنگتن در مواضع خود به این نکته اشاره داشتند که چین را بازیگر بی طرف در بحران اوکراین نمی دانند. این بدان معنا است که باید این مفروض را در نظر داشت که واشنگتن مخالف صلح در اوکراین نیست. شاید تحلیل محاسبات راهبردی واشنگتن به کشف محتملترین سناریو و راه حل صلح در اوکراین از دیدگاه واشنگتن کمک کند.

محاسبات آمریکا درباره صلح اوکراین
بحران اوکراین یک بحران محلی و منطقهای نیست و ابعاد بین المللی گسترده دارد. به همین ترتیب سیاست آمریکا در قبال جنگ اوکراین را باید در مواجهه با سیاست واشنگتن در چند سطح دیگر تحلیل کرد که بهم پیوسته هستند و برهم‌ کنش دارند؛ هویت بین المللی آمریکا، سیاست آمریکا در قبال روسیه، سیاست آمریکا درباره اروپا و روابط دو سوی آتلانتیک و سیاست آمریکا در سطح بین المللی و آینده نظم جهانی.
از ابتدای قرن 21 کشوری را نمی توان یافت به اندازه ایالات متحده بر روابط بین الملل موثر بوده باشد. در یک قرن اخیر، تقریبا آمریکا یا آغازگر و طراح روندهای بین المللی بوده و یا مدیریت و هدایت آنها را در اختیار گرفته است. اما اکنون اغلب ناظران بین المللی درباره نشانه هایی سخن میگویند که دال بر این هستند که تسلط ایالات متحده بر مدیریت روندهای بین المللی کاهش یافته است. با این حال واشنگتن همچنان تلاش می کند طراح و مبتکر روندهای جدید بین المللی باشد.
در دهه گذشته سیاست و الگوی رفتاری آمریکا در قبال روسیه یک روند مشخص و بی وقفه داشته است؛ تعریف روسیه به عنوان دشمن ایالات متحده، تعریف روسیه به عنوان دشمن مشترک غرب( آمریکا و اروپا)، تعریف روسیه به عنوان تهدید جهانی. مبنای سیاست واشنگتن مقابله با هدف روسیه برای نیل به عنوان یک ابرقدرت جدید بود. تمام اسناد سیاست خارجی روسیه از دیدگاه تجدیدنظر طلبانه این کشور درباره نظم جهانی حکایت دارند. روسیه از ابتدای قرن 21 سیستم تک قطبی و غرب محور را غیرعادلانه معرفی می کند. تا همین اواخر آمریکا برای بازداشتن روسیه از این هدف از الگوی رفتاری تعامل و تقابل پیروی می کرد و در مقاطع مختلف بطور نامحسوس روسیه را وادار به حرکت تهاجمی و تدافعی میکرد، تا متحدان اروپایی و جهانی خود را نسبت به رویکرد سیاست بین المللی روسیه بدبین و بی اعتماد سازد. اما از انتخابات 2016 ایالات متحده و طرح ادعای دخالت روسیه در این انتخابات رویکرد تهاجمی واشنگتن علیه روسیه آشکارتر شد. پیش از آن، بحران اوکراین از سال ۲۰۱۴ نقش مهمی در تعمیق و جهت دادن به سیاست آمریکا درباره روسیه داشت.
واشنگتن تلاش می کند رابطه مستقیم و تقریبا واضح بین ارزش هایی که ترویج می کند با روندها، رویدادها و اهداف خود ایجاد کند. نتیجه جنگ اوکراین تعیین خواهد کرد که مدیریت سیاسی و اقتصادی جهان در دهه های آینده چگونه خواهد بود. آمریکا خود را حافظ نظم لیبرال دموکراتیک در جهان معرفی میکند. اما روسیه و چین، حتی سایر قدرتهای غیر اروپایی، جهان چند قطبی را جهان عادلانهتر می دانند. مقاومت آمریکا در برابر صلح با روسیه در اوکراین از این منظر کاملا مبتنی بر رویکرد بین المللی واشنگتن است. هر چند همه جنگ های گذشته مانند جنگ افغانستان که آمریکا مشخصا با هدف اعلامی گسترش دموکراسی در آن قدم گذاشت اثبات میکند اگر مذاکره نشود، جنگ بی پایان است. اما هنری کسینجر استراتژیست، وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی آمریکا در ادوار مختلف نیز تائید میکند سیر دیپلماسی ایالات متحده نشان دهنده غلبه ایدئولوژی بر تجربه است.
در همین حال تصمیمات ایالات متحده درباره اوکراین، به ملاحظات و اهداف واشنگتن در رابطه با چین نیز ارتباط زیادی دارد. هر چند هنوز ایالات متحده راهبرد خود در شرق آسیا را با احتیاط دنبال می کند، اما هدف واشنگتن برای مهار و تضعیف چین روشن است.
اتحاد دو سوی آتلانتیک ضامن جایگاه جهانی ایالات متحده است. احترامی که اروپاییها به جایگاه جهانی آمریکا میگذارند، به جایگاه ابرقدرتی ایالات متحده مشروعیت میبخشد. در مقابل آمریکا نیز خود را ضامن امنیت و گسترش اروپا نشان داده است. در سه دهه گذشته آمریکا برای حفظ رابطه دو سوی آتلانتیک، تلاش کرد ماموریتهای جدیدی برای ناتو خلق کند. گسترش ناتو به جغرافیای اتحاد جماهیر شوروی سابق از جمله اوکراین، یکی از آنها بود که از لحاظ گسترش ارزشهای لیبرال دموکراتیک و جغرافیای سیاسی برای اروپاییها اغواکننده بود. با این حال وقایع دیگری در سایر حوزهها موجب شکاف میان دو سوی آتلاتیک بود. آمریکا در اغلب مواقع بدون موافقت و منافع متحدان اروپایی سیاست های بین المللی خود را دنبال می کند. در آخرین نمونه شیوه خروج آمریکا و ناتو از افغانستان، انتقادهای زیادی در میان متحدان اروپایی واشنگتن برانگیخت. اما جنگ اوکراین، بار دیگر گفتمان آمریکایی در ناتو را تقویت کرد.
محتمل ترین سناریو برای صلح
پاسخ ایالات متحده به پیشنهادهای صلح در اوکراین باید مجموع این ملاحظات، نیازها و خواسته‌های واشنگتن را تامین کند. درباره راه حل جنگ اوکراین دیگر نمی توان بر اساس سایر تجربیات بین المللی نظر و تحلیل ارائه کرد. این جنگ تابع فرمول جبری مشابه بحران های دیگر نیست. مذاکره در موضوع اوکراین تابع محاسبات پیچیده ای شده است. ملاحظات سیاسی-ژئوپلتیک و حتی بین المللی واشنگتن اجازه نمی دهد در میز مذاکره با روسیه بطور مستقیم امتیازی به مسکو واگذار شود. مگر اینکه این امتیاز به اصرار و مسئولیت شرکای راهبردی آمریکا یعنی اروپایی ها واگذار شود. تمایل به مذاکره صلح درباره اوکراین از سوی غرب، به تاب آوری اروپا بستگی دارد. به عبارت دیگر محتملترین سناریو درباره مذاکره در موضوع اوکراین این است که ایالات متحده در نهایت این بحران را به یک بحران منطقهای تقلیل دهد و سرنوشت آن را به دولت اوکراین با مدیریت اروپایی واگذار کند. چنانچه اخیرا برخی مواضع واشنگتن حاوی این کلید واژه ها است که کییف باید تصمیم بگیرد. اما در واقع نظر بروکسل هم برای واشنگتن مهم خواهد بود. با وجود تمایل غرب به طولانی ساختن جنگ اوکراین، پذیرش دامنه چالش های اقتصادی و سیاسی جنگ اوکراین برای اروپا نیز محدود است. افکار عمومی اروپا نیز ظرفیت محدودی درباره تحمل مسئولیت جنگ اوکراین دارد. گاردین اخیرا با استناد به یک نظرسنجی توسط شورای روابط خارجی اروپا گزارش داده است افکار عمومی چند کشور مهم اروپایی به هر قیمتی خواستار پایان جنگ اوکراین هستند.

کد خبر 1747150

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: حمله روسیه به اوکراین ایالات متحده آمریکا سیاست آمریکا صلح در اوکراین آمریکا درباره ایالات متحده جنگ اوکراین بین المللی دو سوی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۹۵۶۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«بمبی که آمریکا در خاورمیانه نمی بیند»: واشنگتن در حال تکرار اشتباه نادیده گرفتن افکار عمومی جهان عرب است/ آمریکا دود برخاسته از آتش زیرخاکستر غزه را ندید/ انقلاب رسانه های اجتماعی در جنگ غزه

به گزارش جماران، فارن افرز در تازه ترین نوشتار تحلیلی و تفصیلی به سراغ اشتباهات سیاست خارجی ایالات متحده در جهان عرب و مشخصا نادیده گرفتن افکار عمومی در این کشورها رفته و می نویسد:

از زمان حمله حماس در 7 اکتبر به اسرائیل، خاورمیانه با تظاهرات گسترده خیابانی در کشورهای مختلف این منطقه روبه رو شده است. مصری‌ها در همبستگی با فلسطینی‌ها تظاهرات کرده‌اند و تعداد زیادی از  عراقی‌ها، مراکشی‌ها، تونسی‌ها و یمنی‌ها  به خیابان‌ها ریخته‌اند. در همین حال، اردنی ها خطوط قرمز قدیمی را با راهپیمایی به سمت سفارت اسرائیل شکسته اند و عربستان سعودی از از سرگیری مذاکرات عادی سازی با اسرائیل ، تا حدی به دلیل خشم عمیق مردمش از عملیات اسرائیل در نوار غزه، خودداری کرده است.

برای واشنگتن، هیچ یک از این اعتراض ها و بسیج عمومی مهم نیست. به هرحال،  رهبران عرب از مجرب ترین سیاستمداران واقعی در جهان هستند و سابقه نادیده گرفتن ترجیحات و نظرات مردم خود را دارند. اعتراضات اگرچه گسترده بود، اما قابل کنترل بوده است. رهبران عرب چه در مصر و چه در سایر کشورها مدت‌هاست که اعتراضات را در مورد رفتار با فلسطینی‌ها تشویق می‌کنند، چرا که به مردم این کشور اجازه می‌دهد به جای مخالفت با فساد و بی‌کفایتی داخلی، خشم خود را به سمت دشمن خارجی هدایت کنند. به مرور زمان، جنگ در غزه پایان می‌یابد، معترضان خشمگین به خانه‌های خود می‌روند و رهبران آنها هم به دنبال منافع شخصی خود هستند، امری که در آن تخصص دارند.

خروش مردم در خیابان های عربی

سیاستگذاران خارجی ایالات متحده نیز سابقه طولانی در بی توجهی به افکار عمومی در خاورمیانه -به اصطلاح «خیابان های عربی»- دارند. به هر حال، اگر رهبران خودکامه عرب به یک موضوع اعتراض می کنند، لازم نیست آنچه را که فعالان سیاسی فریاد می زنند یا آنچه شهروندان عادی به نظرسنجی ها یا رسانه ها می گویند، بررسی کنیم. از آنجایی که هیچ دموکراسی در خاورمیانه وجود ندارد، نیازی نیست که به نظر دیگران در خارج از کاخ ها توجه شود. واشنگتن علیرغم تمام صحبت‌هایش در مورد دموکراسی و حقوق بشر، همیشه راحت‌تر با خودکامه‌های عمل‌گرا معامله می‌کند تا با مردمی که آنها را اوباش غیرمنطقی یا «افراطیون» می داند. واشنگتن لحظه ای درنگ هم نمی کند تا فکر کند که چگونه چنین روندی می تواند به تکرار تاسف بار شکست های سیاسی این کشور منجر شود.

تمایل ایالات متحده برای نادیده گرفتن نگرانی های مردمی با خاطره سال 2003 تقویت می شود، زمانی که افکار عمومی عرب به شدت مخالف تهاجم به رهبری ایالات متحده به عراق بود، اما اکثر رهبران منطقه با این حمله همکاری کردند و هیچ گامی برای مخالفت با آن برنداشتند.

با وجود چندین دهه تظاهرات مردمی مکرر علیه اقدامات اسرائیل در غزه و کرانه باختری، اردن و مصر معاهدات صلح با اسرائیل را حفظ کرده اند و مصر حتی فعالانه در محاصره غزه شرکت کرده است. وضعیت واشنگتن برای مدت کوتاهی با قیام‌های اعراب در سال 2011 متزلزل شد، اما با اعمال قدرت مجدد حکومت‌های استبدادی در سال‌های بعد، وضعیت پیشین احیاء شد.

به نظر می رسد که این بار نیز ایالات متحده و اکثر تحلیلگران سیاسی این انتظار را دارند. وقتی بمباران بالاخره تمام شد، معترضان به خانه‌های خود باز می‌گردند و چیزهای دیگری برای عصبانیت پیدا می‌کنند و سیاست منطقه‌ای می‌تواند به حالت عادی بازگردد. اما این مفروضات منعکس کننده یک سوء تفاهم اساسی از چگونگی اهمیت افکار عمومی در خاورمیانه، و همچنین درک نادرست عمیق از آنچه واقعاً از قیام های 2011 تغییر کرده است، است.

اصطلاح «خیابان های عربی» توسط سیاستگذاران برای تقلیل مطالبه افکار عمومی منطقه به شعارهای یک سری اوباش غیرمنطقی و احساساتی که ممکن است مماشات یا سرکوب شوند، استفاده می شود. این عبارت ریشه عمیقی در حکومت استعماری بریتانیا و فرانسه دارد و با ورود به جنگ سرد توسط ایالات متحده پذیرفته شد. گویا آمریکا به این باور رسید که آموزش و سرمایه داری قادر است خاورمیانه را به تصویری از غرب تبدیل کند. این ایده ها زیربنای سیاست واشنگتن برای همکاری با دیکتاتورهای عرب بود که می توانستند مردم خود را کنترل کنند. این برای رهبران عرب مناسب بود، زیرا می‌توانستند با اشاره به خطر خیزش‌های مردمی و احتمال جانشین هایی تندرو برای خود مانع از تشدید فشار غرب بر این کشورها در حوزه هایی مانند حقوق بشر، برقراری دموکراسی مردمی و یا عادی سازی رابطه با اسرائیل شوند.

قبل از سال 2011، نقطه اوج مفهوم «خیابان های عربی» در طول به اصطلاح جنگ سرد عربی در دهه 1950 رخ داد، زمانی که رهبران پوپولیست پان عرب از موفقیت بزرگی در بسیج توده های مردم  علیه متحدان محافظه کار غربی برخوردار بودند. مشاهده هزاران معترض خشمگین فلسطینی که تحت تاثیر سخنرانی‌های رادیویی جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر به خیابانهای اردن می آمدند، بر سیاست‌گذاران غربی تأثیر گذاشت.

این تحولات ، واشنگتن را به این نتیجه رساند که آنچه در خیابان های کشورهای عربی رخ می دهد می تواند خطرناک باشد و دریچه هایی برای شوروی ایجاد می کند. بنابراین، استدلال آوردن و رفتار منطقی که با این مردم ممکن نیست پس باید آنها را با زور کنترل کرد.

مدت‌ها پس از پایان جنگ سرد، این تصور پابرجا بوده و به پیشبرد سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده و همچنین بسیاری از تحلیل‌های سیاسی درباره منطقه منتهی شده است.

 نادیده گرفتن حمایت اعراب از سرزمین های فلسطینی یا از بین بردن خشم عمومی از سیاست های ایالات متحده همیشه آسان تر از این بوده که دلایل خشم اعراب را جدی بگیریم و به راه هایی برای رفع این نگرانی ها فکر کنیم.

این ایده درباره خیابان های عربی در دهه 1990 و دهه بعد تا حدودی تغییر کرد. تلویزیون های ماهواره ای، به ویژه الجزیره، در این دهه ها افکار عمومی پان عرب را شکل داد. ظهور نظرسنجی های علمی و سیستماتیک افکار عمومی در دهه 1990 تفاوت های ظریف قابل توجهی را در مورد تفاوت های ملی، تغییر نگرش ها در واکنش به رویدادها و ارزیابی های پیچیده از شرایط سیاسی ارائه کرد. ظهور رسانه‌های اجتماعی به طیف گسترده‌ای از صداهای عربی اجازه داد تا انحصار رسانه‌ها و کلیشه ها را بشکنند.

پس از 11 سپتامبر، واشنگتن تلاش زیادی برای جنگ ایده‌ها انجام داد که برای مبارزه با افکار افراطی و اسلام‌گرایانه در سراسر منطقه طراحی شده بود؛ رویکردی که هرچند نادرست، اما نیازمند سرمایه‌گذاری قابل توجهی در تحقیقات نظرسنجی و توجه دقیق به رسانه‌های عربی و رسانه‌های اجتماعی نوظهور بود.

 اما پس از آن قیام های سال 2011 تصور عمومی را در مورد ثبات خودکامگان منطقه در هم شکست و نشان داد که صدای مردم باید شنیده شود و مورد توجه قرار گیرد.

دیکتاتورها می لرزند، اما زنده می مانند

خاطره قیام های سال 2011 هنوز بر تمامی محاسبات مربوط به ثبات و پایداری سیستم های حاکم سیاسی در خاورمیانه امروزی سایه انداخته است. نتایج آن رویدادهای انقلابی درس‌های متفاوتی به همراه داشت.

گسترش سریع اعتراضات از تونس تقریباً در کل منطقه نشان داد که ثبات فرضی دیکتاتورهای عربی بیشتر یک افسانه است. برای لحظه ای کوتاه، نادیده گرفتن ظرافت های افکار عمومی عرب یا تسلیم شدن به وعده های حاکمان خسته عرب دیگر منطقی نبود.

آن قیام های مردمی فقط فوران احساسات جمعیتی بی فکر و برنامه نبود، بلکه جوانان انقلابی نقدهای متفکرانه و محکمی را نسبت به دیکتاتورهای این کشورها بیان می کردند  و حتی اسلام‌گرایان در میان آنها به زبان آزادی و دموکراسی صحبت کردند. دولت‌های غربی در ابتدا برای تعامل با این رهبران جوان تأثیرگذار با هم رقابت و سعی کردند از تلاش‌های آنها برای  انتقال دموکراتیک قدرت و حاکمیت سیستم‌های سیاسی بازتر حمایت کنند.

اما این درس‌ها به سرعت فراموش شدند، زیرا رژیم‌های عربی کنترل امور کشور را از طریق کودتاهای نظامی، مهندسی سیاسی و سرکوب‌های گسترده به دست گرفتند. حکومت های دیکتاتوری در سراسر منطقه به دیگر مستبدان کمک کردند تا قدرت خود را بازگردانند و غرب به سادگی کنار ایستاد. احیاء استبداد، سطحی از سرکوب را به ارمغان آورد که بسیار فراتر از آنچه قبل از سال 2011 وجود داشت، بود. این رژیم ها از بیم ظهور مجدد مخالفان، جامعه مدنی را در هم شکسته و خاموش کردند. نظارت دیجیتالی به این اقدامات سرکوبگرانه کمک کرد و به حکومت های دیکتاتور فرصت بی سابقه ای برای شناسایی جنبش های در حال ظهور داد.  

احیاء استبداد به سرعت منجر به بازگشت مدل قدیمی‌تر سیاست خارجی در غرب مبتنی بر همکاری با نخبگان خودکامه و نادیده گرفتن نظرات مردم عرب شد. این را در هیچ کجا نمی توان به وضوح در سیاست ایالات متحده در قبال درگیری اسرائیل و فلسطین مشاهده کرد. از سال 1991 تا همین اواخر، واشنگتن تا حدودی از یک پروسه صلح حمایت کرده بود، زیرا رهبران ایالات متحده معتقد بودند که ارائه راه حل عادلانه برای فلسطینیان برای مشروعیت بخشیدن به اولویت ایالات متحده ضروری است.

با این حال، دولت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، افکار عمومی فلسطینی‌ها و عرب‌ها را در پرونده میانجی‌گری در توافق‌نامه ابراهیم که روابط بین اسرائیل و بحرین و امارات متحده عربی را بدون حل مناقشه اسرائیل و فلسطین عادی می‌کرد، نادیده گرفت.

 

بایدن همان مسیر ترامپ را رفت

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، علی‌رغم وعده‌های بسیار در کمپین انتخاباتی، با تمام وجود از رویکرد ترامپ در قبال خاورمیانه استقبال کرد و برای عادی‌سازی رابطه اعراب با  اسرائیل به نادیده گرفتن نقض دموکراسی و حقوق بشر در این کشورها روی آورد. جو بایدن پس از مراسم تحلیف خود در سال 2021، از وعده های خود مبنی بر اینکه حقوق بشر را در اولویت روابط با سایر کشورها قرار دهد و عربستان سعودی را به خاطر قتل جمال خاشقجی، روزنامه نگار و جنگ علیه یمن، تنبیه کند دست کشید. در عوض، او با ناامیدی تلاش کرد تا سیاست‌های ترامپ برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل را بدون حل مسئله فلسطین و جلوگیری از تحقق دستاوردهای چین در منطقه از طریق حصول توافق با عربستان سعودی به پایان برساند.

تصادفی نیست که حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر مصادف شد با فشار دولت بایدن برای توافق عادی سازی رابطه عربستان با اسرائیل در بحبوحه تحریکات بی سابقه شهرک نشینان اسرائیلی در کرانه باختری. نشانه‌های زیادی از نارضایتی اعراب از عادی‌سازی رابطه کشورهای عربی با اسرائیل و هشدارهای بی‌شماری درباره انفجار قریب‌الوقوع غزه وجود داشت، اما واشنگتن آنها را به عنوان نمونه دیگری از شورش در خیابان های عربی که دولت های دیکتاتوری دوست با آمریکا از عهده مهار آن برخواهند آمد تفسیر کرده و همزمان نادیده گرفت.

 

افکار عمومی حرف نخست را می زند

به این دلیل است که افکار عمومی در خاورمیانه اهمیت دارد. حتی در حکومت های خودکامه و در خاورمیانه، نیروهای سیاسی به طور یکپارچه بین نیروهای داخلی و منطقه ای حرکت می کنند. رهبران موفق باید یاد بگیرند که بر هر دو بعد بازی تسلط پیدا کنند.

بخشی از تضمین بقای حکومت ها در این منطقه دانستن چگونگی پاسخ به اعتراضات است و البته پاسخ هم به موضوع مورد نظر بستگی دارد. البته، محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، اگر فکر می‌کرد که عادی سازی رابطه با اسرائیل منافع او را تأمین می کند و همزمان می تواند خشم عمومی را هم بدون ریسک زیاد مهار کند، حتما با اسرائیل معامله می کرد؛ اما نکته اینجا است که این یک «اگر» بزرگ است. شاهزاده محمد بن سلمان و دیگر رهبران عرب به آنچه ممکن است آنها را سرنگون کند، اهمیت می دهند. در بیشتر موارد، آنها به یک چیز بیش از هر چیز دیگری اهمیت می دهند: ماندن در قدرت.

این بدان معناست که آنها نه تنها از اعتراضات مردمی که آشکارا تهدیدکننده رژیم آنها هستند جلوگیری کرده، بلکه به منابع بالقوه نارضایتی توجه می‌کند و در صورت لزوم برای جلوگیری از آنها واکنش نشان می‌دهد.  با توجه به اینکه تقریباً همه کشورهای عربی خارج از خلیج فارس از مشکلات اقتصادی شدید رنج می برند و بر این اساس حداکثر سرکوب را اعمال می کنند، رژیم ها باید در واکنش به مسائلی مانند درگیری اسرائیل و فلسطین دقت بیشتری داشته باشند.

در همین حال، رهبران عرب بر بازی سیاسی منطقه‌ای تمرکز کرده‌ و به شدت با یکدیگر بر سر اینکه خود را موثرترین مدافع هویت عربی و آرمان فلسطین معرفی کنند، رقابت می کنند.  به همین دلیل است که آنها اغلب منفعت طلبانه ترین حرکات را به عنوان خدمت به منافع فلسطینی ها به دیگران معرفی می کنند. اقدامات اخیر امارات متحده عربی، مانند زمانی که تلاش کرد با ادعای جلوگیری از الحاق برنامه ریزی شده کرانه باختری توسط بنیامین نتانیاهو، پیمان ابراهیم کشورش با این رژیم را توجیه کند، نمونه ای از این موارد است.

 

مردم، حاکمان را به مخالفت با آمریکا وادار می کنند

امروز، آشکارا شده  که این تصور برای ایالات متحده که می تواند افکار عمومی عرب در مورد رفتار با فلسطینیان را نادیده بگیرد، اشتباه است. اعراب در واقع علاقه خود را به این موضوع از دست نداده اند و حکومت ها در کشورهای عربی هم دست به سرکوب این مطالبه نزده اند. سطح بسیج و خشم عمومی ناشی از اقدام های اسرائیل از خشم سال 2003 بر سر حمله آمریکا به عراق فراتر رفته و به وضوح بر رفتار رژیم های منطقه تأثیر می گذارد. در واقع، درجه و قدرت بسیج مردمی را می توان نه تنها در رسانه ها و ازدحام مردم در خیابان ها، بلکه در انتقادهای نامشخص حکام کشورهای عربی  از اسرائیل و ایالات متحده مشاهده کرد.  حتی مصر، شریک نزدیک ایالات متحده، تهدید کرده است که در صورت حمله اسرائیل به رفح یا بیرون راندن مردم غزه به سینا، توافقنامه کمپ دیوید را زیرپا خواهد گذاشت.

 

نقش پرشکوه رسانه های اجتماعی در دور زدن روایت غرب

رسانه‌های عربی که در طول جنگ‌های سیاسی درون منطقه‌ای دهه قبل به شدت پراکنده و دو قطبی شده بودند، تا حد زیادی در دفاع از غزه متحد شدند. الجزیره بازگشته است و روزهای پرشکوه خود را با پوشش شبانه روزی وحشت در غزه تکرار می کند. این پوشش خبری حتی در شرایطی که خبرنگاران الجزیره توسط نیروهای اسرائیلی کشته می شدند هم ادامه داشت و دارد.

رسانه‌های اجتماعی نیز بازگشته‌اند و این فقط شامل رسانه هایی مانند توئیتر، فیس بوک و اینستاگرام که سانسور بسیاری را بر داده ها اعمال می کنند نمی شود، بلکه برنامه‌های جدیدتری مانند TikTok ،WhatsApp و Telegram. تصاویر و ویدئوهایی که از غزه بیرون می‌آیند را منتشر و در سطح وسیع پخش می کنند و به راحتی از پوشش نرم رسانه‌های خبری غربی عبور می‌کنند. با این ابزار اطلاع رسانی مستقیم و بی واسطه، مردم ویرانی را می بینند، آنها هر روز با صحنه هایی از تراژدی باورنکردنی روبرو می شوند و  قربانیان را مستقیماً می شناسند. آن‌ها برای دیدن مردم وحشت زده غزه و تماشای ویدئوهای وحشتناک از این منطقه نیازی به رسانه ندارند بلکه یک نرم افزار واتس اپ بر روی گوش هایشان کافی است.

فعالان و روشنفکران عرب استدلال‌های قدرتمندی در مورد ماهیت تسلط اسرائیل بر سرزمین‌های فلسطینی مطرح می کنند  و البته اینها به شیوه‌های جدیدی وارد گفتمان غربی می‌شوند. پرونده ای که آفریقای جنوبی به دادگاه بین المللی دادگستری با ادعای نسل کشی اسرائیل در غزه، ارائه کرد بسیاری از این استدلال ها را در سراسر جنوب جهانی و در سازمان های بین المللی مطرح کرد. این کار نه تنها با ارجاع به اظهارات رهبران اسرائیل، بلکه با ارجاع به چارچوب های مفهومی در مورد اشغال و استعمار شهرک نشینان که توسط روشنفکران عرب و فلسطینی ایجاد شده بود، صورت گرفت.

 

یک منطقه در حال گذار

همه اینها در دوره ای اتفاق می افتد که مشخصه آن، حتی قبل از جنگ اسرائیل و حماس، کاهش نقش ایالات متحده و افزایش خودمختاری قدرت های منطقه ای است. کشورهای عربی پیشرو به دنبال نشان دادن استقلال خود از ایالات متحده، ایجاد روابط استراتژیک با چین و روسیه و پیگیری برنامه های خود در امور منطقه هستند. تمایل رژیم‌های عربی برای سرپیچی از ترجیحات ایالات متحده در منطقه از یک دهه قبل آغاز شده بود، آنجا که کشورهای خلیج‌فارس سیاست‌های آمریکا برای انتقال دموکراتیک در مصر را نادیده گرفتند، علی‌رغم احتیاط واشنگتن، سلاح‌ها را به سوریه سرازیر کردند و علیه توافق هسته‌ای با ایران لابی کردند.

این تمایل برای نادیده گرفتن خواسته های ایالات متحده پس از حمله روسیه به اوکراین آشکارتر شده است. در دو سال گذشته اکثر رژیم‌های خاورمیانه از رای دادن به نفع واشنگتن علیه روسیه پرهیز و عربستان سعودی از پیروی از آمریکا در قیمت‌گذاری نفت خودداری کرده است.

با این حال، حمایت بی‌وقفه واشنگتن از اسرائیل در ویران‌سازی غزه، خصومت طولانی‌مدت نسبت به سیاست ایالات متحده را به اوج رسانده و بحران مشروعیتی را برای این کشور ایجاد کرده که کل بنای برتری تاریخی ایالات متحده در منطقه را تهدید می‌کند.

اینکه اعراب تا حد زیادی ایالات متحده را مسئول این جنگ می دانند یک اغراق نیست. آنها ببینند که فقط فروش تسلیحات ایالات متحده و وتوهای قطعنامه های سازمان ملل به اسرائیل اجازه می دهد که به جنگ خود ادامه دهد. آنها می دانند که ایالات متحده از اسرائیل در اقداماتی دفاع می کند که همان اقداماتی است که ایالات متحده ، روسیه و سوریه را بابت آنها محکوم کرد.

کاخ سفید همچنان طوری رفتار می کند که گویی هیچ یک از اینها واقعاً مهم نیست و در نهایت باز هم  رژیم‌های عربی زنده خواهند ماند، خشم عمومی کمرنگ  یا به سمت مسائل دیگر منحرف می‌شود. در اینصورت  ظرف چند ماه، واشنگتن می‌تواند به تجارت مهم عادی‌سازی رابطه اسرائیل و عربستان بازگردد.

به طور سنتی همه چیز به همین شکل بوده است. اما این بار ممکن است متفاوت باشد. جنگ غزه در لحظه تغییر قدرت جهانی و تغییر محاسبات توسط رهبران منطقه، نشان می‌دهد که واشنگتن چقدر از سوابق طولانی شکست‌های سیاست‌های خود درس عبرت نگرفته است. ماهیت و درجه خشم مردم، کاهش اولویت بخشی به ایالات متحده و سقوط مشروعیت آن در منطقه، اولویت بخشی رژیم های عربی به بقای داخلی خود  و همچنین رقابت منطقه ای، نشان می دهد که نظم جدید منطقه ای توجه بیشتری به افکار عمومی خواهد داشت.

اگر واشنگتن به نادیده گرفتن افکار عمومی ادامه دهد، هرگونه برنامه ریزی این کشور برای فردای پس از جنگ غزه، محکوم به شکست خواهد بود.

دیگر خبرها

  • هشدار چین به آمریکا: بین تقابل و همکاری یکی را انتخاب کنید
  • تقویت صنایع نظامی آمریکا به هزینه اوکراین
  • اکثر آمریکایی‌ها معتقدند حمایت بیش از حد واشنگتن از تل‌آویو هدر دادن دلارهایشان است
  • واکنش سفیر روسیه در آمریکا به کمک‌های جدید به اوکراین
  • مقام روسی: آمریکا جنگ را انتخاب کرده است
  • آخرین تحولات اوکراین | آغاز مذاکرات کی‌یف با آمریکا برای بومی سازی تولید پدافند هوایی
  • تحولات اوکراین| کاخ سفید: روند اوضاع به نفع کی‌یف نیست
  • پولی که آمریکا برای اوکراین اختصاص داده ممکن است به کی‌یف نرسد
  • «بمبی که آمریکا در خاورمیانه نمی بیند»: واشنگتن در حال تکرار اشتباه نادیده گرفتن افکار عمومی جهان عرب است/ آمریکا دود برخاسته از آتش زیرخاکستر غزه را ندید/ انقلاب رسانه های اجتماعی در جنگ غزه
  • آمریکا آشکارا دارایی‌های روسیه را سرقت می‌کند